لحظه مرگ و كیفیّت قبض روح آدمی چگونه است؟
لحظه مرگ لحظه بسیار حساس و خطرناكی است كه آیات و روایات فراوانی در زمینه آن سخن گفتهاند. هنگامی است كه حتّی خوبان از آن دلهره و وحشت دارند. البته منافاتی ندارد كه در عین حال كه ترس دارند علاقه هم به لقاءاللَّه داشته باشند مانند غواصی كه به یافتن مروارید علاقمند است در عین حال از غرق شدن در دریا نیز بیم دارد. به جای حرفهای دیگران به سراغ كلمات خداوند و پیامبر و امامان معصوم میرویم زیرا كه آن حالات از عالم ملكوت و غیب است و ما جز از راه وحی راه سالم دیگری برای كشف آن نداریم.
قرآن میفرماید: «وجاءَتْ سَكْوَةُ الموتِ بالحَقِّ ذلِكَ ماكنتَ مند تَحیدُ(1)؛به حق لحظه گیج كننده مرگ فرا رسید همان كه از آن فرار میكردی».
آری همان گونه كه انسان مست نمیفهمد كه خودش چه میگوید و نمیفهمد كه مردم درباره او چه میگویند در آن لحظه هم حضور مرگ و دلهره ها از یك سو و جدائی از زن و فرزند و مال و مقام از سوی دیگر برای او هوشی نگذاشته و چنان او را گیج و مبهوت كرده كه در قرآن و حدیث از آن حالت به لفظ سكوة(مستی) یاد كرده است. این تعبیر درباره قیامت هم آمده كه میفرماید: «...وتری الناس سُكاری و ماهم بِسُكاری ولكنّ عذابَ اللَّه شَدیدٌ(2)؛ ای رسول من تو در آن روزی كه زلزله برای برپا شدن قیامت میشود مردم را همچون افراد مست میبینی ولی آنان مست نیستند ولكن عذاب خدا سخت است».
امام علی«علیه السلام» در این زمینه میفرماید: «ففیر مَوصُوفٍ ماَنزَل بِهم؛ آنچه بر انسان در لحظه مرگ وارد میشود قابل توصیف نیست».
اطراف بدن شل میشود رنگ میپرد، مرگ میآید زبان میگردد ولی انسان هنوز میبیند و میشنود ولی دیگر قدرت حرف زدن ندارد. فكرش هم كار میكند ولی در این كه به عمرش چه كرده است به قول امام «یُفَكِّر فیما اَفْنی عُمْرَه و فیمَ اَذْهَبَ دَهَدَه؛با خود فكر میكند كه عمرش را در چه راهی صرف و ایامش را در چه مسیری گذرانده است».
امام میفرماید: در آن لحظه از اموال و ثروتهائی كه در طول عمرش جمع كرده یاد میكند و با خود میگوید این اموال از چه راهی بدست آوردم فكر حلال و حرام آن نبودم الان گناه و حسابش با من و لذّت و بهرهاش با دیگران است ولی مأمور مرگ همچنان روح او را از اعضاء جدا میكند تا زبان و گوش هم از كار میافتد و فقط چشمانش میبیند و به اطراف خود نگاه میكند و تلاش و وحشت و حركات اطرافیان را مشاهده كرده ولی نمیشنود و حرفی هم نمیزند و در لحظه آخر روح از چشم هم گرفته و او در میان دوستان و بستگان همچون مرداری میافتد و همه از او میترسند واز دورش فرار میكنند و پس از اندكی او را به خاك و به عملش سپرده و دور میشوند(3).
در سوره قیامت آیه 26 - 29 چنین میخوانیم «كَلاَّ» این قدر دنیا را بر آخرت ترجیح ندهید و به فكر مردن باشید همان مرگی كه «اذا بَلَغَتْ التَّراقی؛ چون جان شما از بدن خارج و به استخوانهای گردن میرسد».
«و قیل مَن راقٍ؛ گفته میشود كیست كه این انسان در حال مردن را نجات بدهد كدام پزشك و انسانی را برای رهایی او از مرگ بیاوریم؟!». «وَظنَّ اَنَّه الفِراقُ؛ ولی خود انسان میداند كه هر لحظه و آنی از دنیا و تمام چیزهایی كه یك عمر دنبال آنها دویده و جمع كرده و به آنها دلبسته جدا میشود از دوستان و فرزندان و همسر دور میگردد». «والتَفَّتْ السّاقُ بالِسَّاق؛ به خاطر بیرون آمدن روح از بدن ساق پاهای او به هم چسبیده و شدائد جدائی از دنیا و ورود به عالم دیگر در كنار هم او را در فشاری بس شدید قرار داده است».
1) سوره ق، آیه 19.
2) سوره حج، آیه 2.
3) نهج البلاغه فیض، ص 322.
:: بازدید از این مطلب : 541
|
امتیاز مطلب : 9
|
تعداد امتیازدهندگان : 6
|
مجموع امتیاز : 6